مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
ما گـدایـان و فـقـیـر ســر راه حـسنـیم ما هــمه شـیـفـتـۀ نـیـم نگـــاه حـسـنیم به همه موی سپیدان حــریمش سوگند عـبد دلسوخـته و چــهــره سیاه حسنیم همه هـستیم سـیاهی سپاهی که نداشت پـش مــرگان عـلـمـدار سپــاه حـسنـیم گر ندیــدیــم به دنیــا رخ زیـبـایش را وقت جان دادن خود چشم به راه حسنیم بـین تـاریکی دنـیـا نـظـری کرد به ما ما هــدایت شده چــهــره مـــاه حسنـیم روزها فکر من این است و همه شب سخنم که همه عــمـــر بدهکــار نگـــاه حسنم آبرو داده به ما یـــار خـــرابش نکنیم با بـدیّ عمــل خـویـش عـذابـش نکنیم از همه طعنه شنیده است بیائـید که ما غـیــر یا سیـد الأبـرار خـطـابش نکنیم تـا تـوانـسـتــه جــواب دل مــا را داده حال، ما را به عزا خوانده جوابش نکنیم مثل شمعی به هوای غـم مادر شد آب کاش ما بیشتر از این دگـر آبش نکنیم بر روی تک تک ما مادر او کرده حساب گفته هرکس حسنی نیست حسابش نکنیم فاطمه سوخت از این که حسنش یار نداشت در مدینه أحدی با پسرش کـــار نداشت مست عـشــقـم بگــذارید بگویم سخنی نفـر چهـارم اصحاب کساء عشق منی بت جنگ جمل از هیبت تو خورد زمین با نگاه غضب آلود خودت بت شکنی گـل ریحانه زهـــرا چه به روزت آمد چه شده با جگر تو که چنین سبز تنی خوب شد مادر تو زودتر از دنیا رفت ورنه می دید جگرپاره و خونین دهنی تیرباران شدی و از کـفنت هیـچ نماند بهتر این است بگوئیم تو هم بی کـفنی تیــرها تــا بــدن پـــاک تو را بوسیــدند آن طرف ترهمه بر داغ تو می خندیدند |